.تمنای لب حیدر نوازش های طفلان است
تمام هستی امشب از علی سر در گریبان است
ز شمشیری که از فرق سرش تا قوس ابرو داشت
هلال ماه کم کم در غروب و رو به پایان است
علی راحت نمی گردد ز غم های دل ایتام
به جنت چشمه ی چشم خدا لبریز و گریان است
تمام اهل برزخ دیده فرش مقدمش کرده
علی بر یک یک آنها در این احوال مهمان است
به دوش قلب طفلان هست تابوتش به سودایی
خدایا غربتش در ظاهر و پنهان نمایان است
جراحات سرش را وجه ی خورشید می بندد
به آن آئینه ی بشکسته اش زخم فراوان است
بمیرم دختری دست دعایش بهر بابا بود
نمیدانم شب وصل است گویا شام هجران است
به دست بی رمق با دیده ی بسته نظر کردم
شب قدرش سر ببریده ی باباش قرآن است