زمان به دور خودش چرخد و ز کار افتد
که هر چه هست به ایمائی از مدار افتد
مقصران جهان در کشاکش و ترس اند
چنان تعادل هستی ز اقتدار افتد
برای ماندن خود نقش ها به سر دارند
به فکرشان به عواقب سر فرار افتد
نه راه چاره سر جنگ با چه کس دارند
به جانشان دلشان زنگ انزجار افتد
به یک اشاره شود هک فناوری هاشان
به کاخ های پر از فتنه انفجار افتد
عدالت از همه جانب قدم زنان آید
همای اوج سعادت به بام یار افتد
علی به خطبه ی نهج البلاغه فرموده
زبهر مهدی ما روز انتظار افتد
برای یاری یعسوب چون قذح آیند
هزار جان گرامی سر قرار افتد
نه خشک سالی و فقر و نه ظالمی ماند
به گونه های ضعیفان گل بهار افتد
منادیان خدا بانک فستقم دارند
به پهن دشت جهان عکس ذوالفقار افتد
نه گرگ حمله کند نی که دزدگی بزند
بهشت در همه جا تور بی حصار افتد
ز کس طلب نکند مال خویش بر گردان
که قلب جامعه یکباره در نزار افتد
کنار خلق به رافت برو بیا دارد
به اختیار نه با جبر دوستدار افتد
به کعبه تکیه زند شاه کشور دلها
به مقدم اش به روی خلق سایه سار افتد
محبت اش همگان را به وجد می آرد
به هر سفید و سیاه موج اعتبار افتد
به تخت فاطمی اش میکند جلوس از لطف
که نخل عشق سه قرنی به برگ و بار افتد
پس از حکومت عدل اش شهید می گردد
علم بدوش علمدار خاکسار افتد
به مسند اش به نشیند حسین تا محشر
نه راه خواهر او سوی شام تار افتد
به کربلای معلاست قبله ی عالم
خدا کند به دل عاشقان گذار افتد