خلیل کاظمی:
خر مهره کفایت نکند گردن خررا
باشد بدلی نفی کند حرز و اثررا
در کنج دلم دوش به ترسیم و تجسم
آورده ام از قله ی افلاک قمر را
همسایه و پروانه شبانه به طریقی
بردند ز کاشانه ی ما شمع سحررا
زیبایی گل مقدم شبنم اثرش بود
دادند به ما هم غم دل خون جگر را
با ساغر خورده ترکی باده فروشی
سر چشمه ی کوثر کند این دیده ی تر را
تا هست خدا ساقی ما پیر مغان است
هرگز نپذیریم به خود شخص دگر را