باز هوش دیگری بر عقل من روح آفرین شد
وحی منزل آمدو آرایه هایش دل نشین شد
در تجلی شش جهت اوصاف ختم المرسلین شد
بار دیگر جان ما حیدر امیر المومنین شد
وجه دلبر جلوه گر شد
در دو دنیا مفتخر شد
چون غدیر دیگری شد
شام ظلمانی سحر شد
واقعه در واقعه رخ دادو روز واپسین شد
**********
سید اهل بهشت هر دو به عرصه پا نهادند
دست رد بر سينه ی بیمار اسقفها نهادند
مهر رسوایی به پیشانی کاذبها نهادند
صحه بر پیغمبری حضرت عیسا نهادند
مشتشان وا شد ورو شد
خالی از باده سبو شد
حرفشان بی آبرو شد
بحث شان در گفتگو شد
نادم از نفرین احمد آن گروه مشرکین شد
*********
با طما نینه به عفت مادر سادات آمد
بهر حاجات پیمبر با دو صد حاجات آمد
از برای رفع کفر و کینه و آفات آمد
با تبین با تفاسیر همه آیات آمد
پنج تن در زیر چادر
با کلا مات پر از در
با کرامات و تفاخر
جمله بودی همچنان خور
بهر نفرین کردن آن انسیه ی حبل المتین شد
*********
یک طرف دستان پر مهر حسین بر آسمان بود
یک طرف بر روی زیبای حسن اشک روان بود
یک طرف در سینه ی زهرا هزاران غم نهان بود
یک طرف لب بر دعا پیغمبر آخر زمان بود
شور و غوغایی بپا بود
هر سه تثلیث اش خدا بود
در چه حالی مرتضی بود
عمق نفرین اش بلا بود
قوم عیسا بر سر عقل آمده اوضاع بهین شد
*********
گفت اسقف گر پیمبر با همه اصحاب آید
بیم هرگز بر دلم نبود به صد ارکاب آید
گر برش زهرا و حیدر با شبیر و شبرآید
ترس از آن دارم به دنبالش عذاب ناب آید
وسوسه ابلیس میکرد
معصیت تدریس میکرد
خدعه ها تائسیس میکرد
نوع به نوع تلبیس میکرد
آخرالامر سر نوشت اهل نجران کاین چنین شد
*********
بیش از هفتاد تن از قوم عیسا آمده اند
بهر طرح و تفرقه سه اسقف آنجا آمده اند
از بزرگان یمن با شور و غوغا آمده اند
با لباس فاخر و با شرط وسودا آمده اند
غرق کبر و عجب بودند
در دل خود قند سودند
جلوه آرایی نمودند
لب به استیضاح گشودند
در نهایت سر بلند و سر فراز اسلا م و دین شد
**********
هر چه نصرانی بود مدیون پنج تن تا جزایند
سر به سجده شاکر و شرمنده از لطف خدایند
با دل و جان تابع و عاشق به امر مصطفا یند
نوکر و مفتون وشیداو مرید مرتضایند
ختم شد روز مبا هل
عشق شد تفسیر کامل
باز شد دنیای مشگل
یا علی گفتند قبایل
در میان روزها امروز چون یوم الیقین شد
*********