بریز دیده هماره به گونه ام کوکب
دلم ز بهر غریبان غزه کرده تب
عروسک اش به بغل داشت دخترک می سوخت
رسید پیش خدایش نه مام بود و نه اب
کسی به وادی حیرت قدم قدم می رفت
نبود ساز به لب ساز میزد و به تعب
شراره ی دل مامی ستاره باران است
به زیر خاک به آوار غزه در دل شب
یکی ز دور چنان محرمانه می آید
چو ماه ، در ید او ذوالفقار یاللعجب
به گوش خود به شنیدم خدا خدا می کرد
کنار جسم شهیدان به نام یا زینب
دل اش شکسته و چشمش بسان باران است
بیاد جد غریب اش شده ست جان بر لب
حریف گریه ی غمها نمی شود چشمم
چرادعا به اجابت نمی رسد یا رب