هنوز تیشه به دست غیور فرهادست
کجاست غیرت شیرین ، زکوه فریادست
نسیم صبح پیامی ز خسرو آورده ست
که عشق و خاطره هایش همیشه بر بادست
هنوز ناله ز دامان بیستون آید
به احتضار بدون وصال افتادست
فدای عشق بگردم که عشق شیرین است
هنوز مضطر و چشم انتظار فرهادست
ثبات عشق به دنیای دیگری باشد
که عشق هر دو به روزقیامت افتادست
خدا کند که بمیرد رقیب من ، آمین
به عشق رفته ز دستم حضانتی دادست
غرامت دل دیوانه ام چه می باشد
ستانم و رود از هفت دولت آزاد ست
به عشق پاک قسم عاشقانه می گویم
جهان و هر چه در او هست سست بنیادست
************