درد هر چند زیاد است ولی پنهان است
داغ آئینه ی رسوایی و سرگردان است
درد در طاقت من نیست نخواهم هرگز
ماندنم باعث بهبودی و هر درمان است
سوره حمد بخوانید شفا بخش بود
داروی درد دلم آیه ای از قرآن است
عقل تکلیف مجرد شده با استنباط
عشق در راه صحیح اش به خط پایان است
گریه میکرد برای دل گمراهم عقل
عشق در طور مکافات غمم خندان است
عقل و هوشم همه سرزد ز سرم عشق آمد
شد پسر خوانده در این سفره ی دل مهمان است