رویای عاشقانه ی عشقم نقاب داشت
سرمه به دور حلقه ی چشم اش حجاب داشت
زلف اش به شب ستاره ی دنبال دار بود
رقص اش به سایه روی زمین آفتاب داشت
از زورباده چاک شده سینه ی خم اش
بر روی خاک مستی عکس شراب داشت
بریان به روی شعله ی آتش کشیده بود
خوناب و اشک از دل وچشم کباب داشت
افسانه نیست هر چه که خواندم به راه عشق
خون جای آب گردش این آسیاب داشت
از شبنمی که بر روی گل هاله بسته بود
لب های تشنه خواهش یک جرعه آب داشت
با نم نم مژه ز فراق اش نوشته اند
ابروی یار شرح برای کتاب داشت
خورشید زل به خانه ی افتادگان زده
در کار آفتاب همیشه حساب داشت