حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

غزل ت

یک سانس عمر من به بطالت به قهقراست

اما سکانس دیگر آن ظلمت و فناست

مارا نفس نمانده که دیگر کنیم خرج

این زندگی هر دو سرش زاری و بلاست

ظالم زرنگ بود که آه مرا خرید

تا روز حشر گریه مظلوم بی صداست

اسپانسر مرا به کلامی خریده اند

روزی این مخاطره بی دین و بی اداست

کانون دل نوازی ما را بهم زدند

این ناکسان ارادتشان بر سر از جفاست

ارثی به من رسیده ز طاووس در خیال

نی نی ز شهپرش بود از قبح آن دو پاست

هرگز نچیده ام گلی از شاخه ی مراد

این گلستان من گل گلزار خا رهاست

از بسکه از خجالت خود پا به پا شدم

هر کس رسید گفت که این با نوا گداست