مشت آبی زده ام بر رخ خواب آلوده
تا نباشم به حساب و به کناب آلوده
باده ام از خم ذات احدیت دادند
نشوم مست ز انگور شراب آلوده
نفس چرخ گره خورده به هم تنگ شده ست
از سیاهی شده چشمان سحاب آلوده
زده ام پشتک وارونه در این بحر عمیق
خورده ام جرعه ای از آب تراب آلوده
از خرابات برونم به چه نیت کردند
که خرابم دگر از دیر خراب آلوده
صورت باطن من رنک ملسمانی داشت
دست شستم من از این شرک به آب آلوده
خوسه خوشه به سرم ریخت ستاره دیشب
شده ام زآتش سوزان شهاب آلوده
به نگاهی که گنه را به طبابت گیرم
شده این دیده و این کوه حجاب آلوده
روی یخ بود نوشتم که چرا آب شدی
گفت از هرم جگر سوز عتاب آلوده