ستاره بودم و دیدم عروس آب دریا را
درون کشتی عشق اش به عشوه برد دلها را
به فانوسی که در بالای دریا در تلالو بود
سوار کشتی اش کن ای خدای مهربان مارا
بلم پارو به پارو می رود با تک سوار عشق
نسیم صبح بنوازد چنان زلف چلیپا را
الا ای مرد ماهی گیر امشب تور خود گم کن
رها کن پولک ز رین ماهی های دریا را
الا گوهر فروشان گوهر از قلب صدف پر زد
کسی نشناخت غواص جهان و روز عقبارا
لب ساحل نشستم باده از ساغر بنوشیدم
به مستی سیر کردم لحظ لحظ کل دنیا را
دلم مجنون لبم مجنون دو چشمم واله و مجنون
همی بویم همی جویم تجسم های لیلا را