چتر سر من مسطر سطر نفسم شد
شبنم شده باران و غروب هوسم شد
صحرای زمستان شده برفی خیالم
هر موی سرم بربط و زنگ جرسم شد
تبعید شدم گوشه ی میخانه ی عشقش
عشق آمده زندانی بند قفسم شد
دامان صدف باز شد از بحر به صحرا
هر قطره فشردم گوهر خار و خسم شد
دستی که به ریزش زده پیوند به قلبم
در بی کسیم دولت اقبال و کسم شد
رهزن زدو بند دل دیوانه ی من برد
عشق از ره تمهید رسید و عسسم شد