حاج خلیل کاظمی
م
|
حاج خلیل کاظمی
م
|

بند کفش لیلا

سر ارادت مجنون به خار صحرا بود

هزار لاله به پشت سرش شکوفا بود

گرفت پیرهن قیس عامری در خواب

حکایتی ز سر بند کفش لیلا بود

رسیدن و نرسیدن چه حکمتی دارد

به سر نوشت و قضا و قدر چه دعوا بود

شکست آینه و در نقاب خاک افتاد

جمال جلوه ی مجنون به غم تماشا بود

در انتظار غریبانه اش نشانی هاست

چراغ راه بیابان و ماه شبها بود

گذشت ماتم لیلی غم اش چنان باقی ست

سیاه خیمه مجنون ز غصه یر پا بود