حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

آدمک

نبود چشمه و آبی نبود آدمکی

نبود سقفی و فرشی نبود عالمکی

یکی نشسته به ساحل دو چشم او دریاست

که بحر گشته لبالب ز اشک نم نمکی

پرندگان مهاجر چنان به پروازند

ولی به بال شکسته به درد و غم غمکی

هزار دل به فنا شد به گوی هر مژه ای

سیاه پوش و بارانی است مردمکی

به شوق مردم بیچاره باشد و نه هراس

چو چاک سینه شده امتداد گندمکی

هلال ماه به تقدیس شوکران باشد

به زنده بودن انوار و شکر دم دمکی

نسیم عشق بیا رایگان ببر غصه

غمی نشسته مرا بر جگر ز ماتمکی

شکسته چینی قلبم ترک ترک شده است

به تیر غمزه ی فتان یار خوش نمکی