حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

۶۹ بیت به نیت حضرت زینب (س)

عشق یعنی از  مدينه شد شروع
كرد در سرتاسر گيتي طلوع
عشق يعني ساز و برگ عاشقي
بر سرش ريزد تگرگ عاشقي
عشق يعني نيمه شب كردن رحيل
محملش راند به غربت جبرئيل
عشق يعني صاعقه در صاعقه
بر سرش گردون ببارد بارقه
عشق يعني ناز و نعمت را رها
در بلا رفتن چو بي چون و چرا
عشق يعني التفات بي كسي
دلهره،دلشوره و دلواپسي
عشق يعني كوچ كردن در سكوت
دست بشكسته به راهش در قنوت
عشق يعني عزم راسخ كرد و رفت
در دل روباهيان پخ كرد و رفت
عشق يعني خانه بر دوش قضا
با نوا در البلا و للولا
عشق يعني آمدن در نيزه زار
هستي خود را كند تقديم يار
عشق يعني حج خود را ناتمام
كرد با فتواي خود كامل امام
عشق يعني شيرخواره حاجي اش
در دل گهواره باشد ناجي اش
عشق يعني بي كفن بي سر شدن
دختران ،زنها چو بي معجر شدن
عشق يعني كربلا ميقاتشان
با خداوند از وفا ميثاقشان
عشق يعني خيمه بر افراشتن
تن به روي خاك غم بگذاشتن
عشق يعني خيمه خيمه دل به دل
كشتي تن رفته در گودال گل
عشق يعني يك دهه صد واقعه
نيزه نيزه ،سنگ سنگ با صاعقه
عشق يعني كشته كشته روي هم
اوفتاده ساقي و مشك و علم
عشق يعني گوشواره برق زد
داغ دل سيلي به روي شرق زد
عشق يعني تير و حلق و دوش باب
يك سه شعبه داده اين سه را جواب
عشق يعني پير خود را پير كرد
آيه ي عشق و وفا تفسير كرد
عشق يعني اربا اربا را ببين
پير شد با نوجوان خود قرين
عشق يعني كاكل در خون خضاب
ارث برد در كربلا با سهم باب
عشق يعني شد جدا دستي ز تيغ
صد فرشته زد ز دل فرياد و جيغ
عشق يعني صد وداع آتشين
دختري بنشسته بر روي زمين
عشق يعني ناودان جاري ز خون
هر چه شد انا اليه راجعون
عشق يعني پير يا برنا همه
هستي اش عشقش فنا يكجا همه
عشق يعني چار عنصر آمدند
بي موانع با ميانبر آمدند
عشق يعني جبرئيل بي حجاب
آمد و شد كرده در آن پيچ و تاب
عشق يعني واسطه ها را نبين
جز جمال عشق و الا را نبين
عشق يعني خنجري بر حنجرش
ميزند بر سينه و سر دخترش
عشق يعني مادري در شور و شين
سينه ميكوبد به شور يا حسين
عشق يعني اسب بي صاحب رسيد
اظليمه اظليمه ميكشيد
عشق يعني شاخه از گل شد جدا
از گلوي دوست شد واويلتا
عشق يعني سر به نيزه تن به خاك
پيش چشم خانواده سينه چاك
عشق يعني دور او اهل حرم
صف كشيده بانوان درد و غم
عشق يعني تشنه لب جان داده بود
در دل گودال خون افتاده بود
عشق يعني غارت خيمه حرم
قبل جان افشاني صاحب علم
عشق يعني خندق آتش بلا
از زمين شعله روان تا نه  سما
عشق يعني دود و خاكستر بلند
ناله ي واويلت از خواهر بلند
عشق يعني آيه ي امن يجيب
خواهري بالاي تلي ناشكيب
عشق يعني كودكي آواره شد
گوش او اي واي پاره پاره شد
عشق يعني آتشي افروخته
كودكي در شعله هايش سوخته
عشق يعني يك نفر برجا نماند
جز نماز شكر چيزي شه نخواند
عشق يعني معجر از سر وانكرد
گشت او گمگشته را پيدا نكرد
عشق يعني ادخلوها را شنيد
با سلام آمنين از جا دويد
عشق يعني با اليه دل پريد
تا به صحن مقتل جانش رسيد
عشق يعني يا حسين و يا حسين
ديد رگهاي بريده را به عين
عشق يعني لب به رگها باز كرد
بوسه داد و يا حسين آواز كرد
عشق يعني شد تسلايش كتك
تازيانه زد بر اعضايش كتك
عشق يعني غش،تلف،فاني شدن
نيم بسمل،زنده قرباني شدن
عشق يعني در تلاطم بي صدا
روي خاك افتاده ماه از نه سما
عشق يعني دشت خاموش و خراب
ارتباط بين دختر بين باب
عشق يعني نيزه اش خم گشته بود
لب به سوي نيزه اي طفلي گشود
بوسه از رخ بوسه از لب ميگرفت
جان ز كلثوم و ز زينب ميگرفت
نيزه دارش نيم جان گرديده بود
وصل باب و وصل دختر ديده بود
گفت مانع من نميگردم تو را
مثل باب تو شوم گر سر جدا
سر در آغوش رقيه جا گرفت
در دل خود ذكر يا بابا گرفت
صد قيامت شد به پا و صد نشور
گريه ميكردند در غيب و حضور
در وصالي كه بديدم حتم شد
من نميدانم چگونه ختم شد
سرسري ميكرد با سر يكسره
آخر اين در يتيم و دختره
عشق يعني سنگ باران خصان
از زمين و آسمان در يك زمان
عشق يعني حبس ميگردد ز كين
زينت پاك اميرالمومنين
عشق يعني آتش از بالاي بام
بر سر اهل و عيال آن امام
عشق يعني بي برادر بي حسين
پشت نيزه با كتك در شور و شين
عشق يعني دردسر درد و بلا
در اسارت با جسارت مبتلا
عشق يعني تشت زرين طلا
پيش چشم دختران و بچه ها

عشق یعنی خیزران هم ناله کرد

بر لب خشکیده ی شه ژاله کرد

عشق یعنی شصت و نه بیتم تمام

والسلام و والسلام و والسلام