حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

۶۹ بیت دوم بعداز عاشورا(حضرت زینب س)

عشق را تفهیم میکردم به غم

عقل می آمد سراغم دم به دم

عشق می گفتا فقط عشق حسین

عقل لبخندی بز د با شورو شین

عشق می گفتا که هستی را ببخش

عقل می فرمود مستی را ببخش

عشق یعنی سوختن راضی شدن

با خدا بودن نه در بازی شدن

عشق یعنی کربلا در کربلا

مظهرش شرطش مزایایش بلا

عشق یعنی فانی فی اله  شدن

سر به نی روی تراب افتد بدن

عشق یعنی نافله خوان پای نی

پا برهنه ره کنی بر خار طی

عشق یعنی  غرق آگاهی شدن

پا به پای نیزه ها راهی شدن

عشق یعنی مادر بی شیر خوار

راس شش ماهه ولیکن نی سوار

عشق یعنی راس ها بر نیزه ها

طور و موسی وخدا بر نیزه ها

عشق یعنی قاری قرآن به تشت

چوب خزران روی لب‌هایش به گشت

عشق یعنی بی کسی و سر به خشت

روی سر جان دادنش شد سر نوشت

عشق یعنی کوفه  شام و زجرها

زینب و یک آسمان درد و بلا

عشق یعنی غربت وبیچارگی

با سر عباس در آوارگی

عشق یعنی هیجده سر پشت هم

جای پرچم جای چادر شد علم

عشق یعنی سر شکستن شط خون

لن تنالواالبر حتی تنفقون

عشق یعنی هفت در بند یزید

دختر قران چه دیدوچه کشید

عشق یعنی یا لثارات الحسین

اربعینی با زیارات الحسین

عشق یعنی خوب دیدن در مصاف

دوره سرهای بريده در طواف

عشق یعنی نافله خوانی سر

روی نی الله اکبر در بدر

عشق یعنی روی نی گوید اذان

بانگ تکبیرش بلند از آسمان

عشق یعنی یک صد وسی وسه بار

با تمام عشق قربانی یار

عشق یعنی سیزده ساله هلال

روی نیزه داشت با عمو وصال

عشق یعنی ذکر یارب یارب است

معنی ح س یا ن زینب است

عشق یعنی عابدین در سلسله

با تن تبدار امیر قافله

عشق یعنی غل درون لحمها

داغ پشت داغ در مو ج بلا

عشق یعنی واقعه دیدن به عین

تشنه کشته اربا اربا یا حسین

عشق یعنی داغ هفتاد و دو تن

در زمین غاضریه بی کفن

عشق یعنی غنچه ی بی آب وشیر

پیش چشمش بر گلویش خورده تیر

عشق یعنی  یک سه ساله بی پدر

خسته دل بشکسته گشته دربدر

عشق یعنی نهضت آموزی باب

در  اسارت جلوه دار انقلاب

عشق یعنی پای پر از آبله

بر سرش اوارو داغ و زلزله

عشق یعنی شب نشینی روی خاک

دل کباب ورخ کبود و سینه چاک

عشق یعنی در ب و داغون وصال،

در بهار سه شدن مانند دال

عشق یعنی گوش پاره غرق خون

معنی انا الیه راجعون

عشق یعنی آسمان روی زمین

دختر خورشید شد ویران نشین

عشق یعنی در بیابان نا شناس

لاله در آغوش گرم پاک یاس

عشق یعنی دیدن و نشناختن

کیست این در اشتباه انداختن

عشق یعنی کشتی توفان زده

موج ها در بحر جسم و جان زده

عشق یعنی مثل یکدیگر شدن

دختری اشبه تر از مادر شدن

عشق یعنی کعبه در ویرانه شد

در طوافش حاجی دردانه شد

بود احرامش لباس پاره اش

مستطیع شد با دل آواره اش

غسل با خون جگر میکرد او

خشک لبهایش چنان لبیک گو

روی زانو در صفا و مروه بود

گرچه بگسسته تمام تار و پود

در مقام سر نماز عشق خواند

تا قیامت عشق بی آداب ماند

در طوافش چون توانایی نداشت

هفت دورش را به یک نوبت گذاشت

دین دینش را تقبل کرده است

تازه اینگونه تحمل کرده است

حج او کامل شد و حاجیه شد

میهمان حضرت مرضیه شد

سر به یک سو گل به یکسو  او فتاد

گفت بابا ،جان به پیش سر نهاد

عشق یعنی در خرابه شد خراب

گر گرفت و سوخت و گردید آب

عشق یعنی صد قیامت در قیام

بسته شد پرونده و کارش تمام

عشق یعنی بی کفن بی غسل ماند

آن زن غساله را در بهت راند

عشق یعنی مجلس ختمش چه شد

آه وواویلا رقیه کشته شد

عشق یعنی تشییع دردانه ای

قتلگاهش گشته در ویرانه ای

عشق یعنی شور و غوغایی شدست

شمع و پروانه تماشایی شدست

عشق یعنی دفن و کفنش را که کرد

ایل در غربت برایش گریه کرد

عشق یعنی گر سنه جان می سپرد

اینهمه زجر و مرارت از چه برد

عشق یعنی آن شب رویا چه شد

شیون و مویه از آن زنها چه شد

عشق یعنی غربتش را دیده اند

ناله های عرشیان بشنیده اند

شام یعنی شد سفارت خانه اش

ماند در اوج بلا دردانه اش

شام یعنی خاطراتش ماندنی ست

قصه های درد و داغش خواندنی ست

شام یعنی زینب و قد کمان

مجلس نامحرمان و صد بیان

شام یعنی خطبه های آتشین

حیدر کرار را زینب ببین

شام یعنی صد مصیبت صد الم

قامت زینب در انجا گشت خم

عشق یعنی خط پایان سرنوشت

بهر زینب بهتر از باغ بهشت

عشق یعنی با چه حالی میرود

جای آن دردانه خالی میرود

عشق یعنی اربعین در اربعین

آسمانی ها همه روی زمین

عشق یعنی ناتمام ابیات ماند

درخرابه عمه ی سادات ماند