گودال در تصرف شمر ستمگر است
يك تن غريب و دور و برش چند لشگر است
از هر طرف تهاجم قومي حرامي است
اما بلند نعره ي الله اكبر است
پا پشت سر نهاد و محاسن به كف گرفت
يك لحظه حس نمود كه چشمش به مادر است
هي ميكشيد خنجر خود بر گلوي او
نامرد ديد مادر او در برابر است
يك تير در دهان و يكي شد به سينه اش
واويلتا بلند ز حلقوم خواهر است
طفلي رسيد تير كشد از دهان برون
اما توان نداشت كه او خاك بر سر است
كارش تمام نيست كنيد كار او تمام
چون مرغ بسمل است كه بي بال و بي پر است
از گودي گلوش به صد ضرب و شصت خصم
تا عمق سينه اش كه ز سر نيزه تا پر است
ده ها سوار دور زند روي پيكرش
بر روي خاك پيكر شهزاده اصغر است
غارت حرم شده كه به آتش كشيده شد
اين موقع بود پاره دو تا گوش دختر است