حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

وقت ملاقات

امشب تمام آرزوهایم بسر شد

وقت ملاقات من و راس پدر شد

امشب چو کعبه گرد این مهمان بگردم

دور سرش با جسم نیمه جان بگردم

لبهای او وا شد لبان من ببوسید

بر صورت نیلی من بابا بگریید

عمه شب وصل من و جانانه باشد

امشب برم شمع و گل و پروانه باشد

عمه بساط عشق تو بر چید نی شد

عمه‌خدا حافظ رقیه  دیدنی شد

عمه دگر راحت شدم از این زمانه

دیگر نمی خورد به جسمم تازیانه

عمه دگر آتش به مویم ره نگیرد

از ضرب سیلی عمه دیگر مه نگیرد

عمه سرش را در بغل میگیرم امشب

در اوج غربت من دگر میمیرم امشب

یاد تن بابم حسین سر جدا کن

اعضای نیلی مرا هم بوریا کن

از جسم بی راس اب من یا د آرید

بر روی خاک تیره رخسار م گذارید

در نیمه ی شب در دل خاکم سپارید

سنگ لحد آهسته بر رویم گذارید

یاد مدينه یاد دشت کربلا کن

عمه برایم مجلس ختمی بپا کن

انا الیه الراجعون از سر بگیرید

راس پدر را از بر دختر بگیرید

بلبل لبش را بر لب گل داد و جان داد

گل یک طرف بلبل به سوی دیگر افتاد

فریاد بلبل ها بلند در گلستان شد

ای وای گلزارم خدا  از نو خزان شد

کنج خرابه محشری در محشری شد

بی بال و پر طوطی بی بال و پری شد

زینب به یاد مادرش در سوز وساز است

در وسعت ویرانه تشییع جناز است

جسم کبودش روی دست عمه باشد

هر کودکی از غصه صورت می خراشد

آمد پدر همراه خود دردانه اش برد

می سوخت شمع  با سوختن پروانه اش برد

دیشب گذشت امشب به ویرانه چه غوغاست

دیشب به ویران بود وامشب نزد زهراست

دیشب کنارم طفل اشک از دیده افشرد

می بد گرسنه تا سحر خوابش نمی برد

دیشب وصال آمد ورا بی بال وپر کرد

امشب فراق آمد مرا خونین جگر کرد

دیشب برایش ذکر بابا سر گرفتم

امشب دو زانو جای او در بر گرفتم