مردی اندر کس نمیبینم چرا مردی چه شد
مردم از نامردمیها وای همدردی چه شد
گوشه ی خانه نشستن سر به زانو تا به کی
اجر آن لوتی گری هایی که میکردی چه شد
از تو و از سایه ات ارباب عشرت رم کنند
آن همه زحمت کشیدی و چه پروردی چه شد
روزهای کیسه بیماری تو طی گشته است
پیش هر نامرد دستت را نیاوردی چه شد
ژاله افشان شد دو چشم و گونه ات فصل خزان
حاصل آن برگ ریزانی چه شد زردی چه شد