روزی که ز خیر تو پریزادشوی
آزاده و دلداده وتو راد شوی
غمهای هزار ساله را باید خورد
تا زنده بگور در غم آباد شوی
هر روز برای تو غمی تازه رسد
روزی که بمیری ز غم آزاد شوی
صد تیشه به ریشه ی دلت شیرین زد
در معرض عشق تا که فرهاد شوی
هر دست که قربتا الی اله گیری
آنروز ز دست غیب امداد شوی
نی با زر و زورو با تعلق هایت
با فاتحه ای که خوانده اندشاد شوی
گر نیک کنی ولی فراموش کنی
نزد همگان همیشه تو یاد شوی