یک نفس با تو به گلزار جنان ما را بس
غم هجران تو ای روح وروان ما را بس
چشم ها منتظر آمدنت می با شند
گرد نعلین تو بر این مژگان ما را بس
شهر مسدودشده کوچه ی دلها بن بست
عذر ما چیست گناه دگران ما را بس
مدعی منع کند ز آمدنت ما را چند
از فراق تو همین زخم زبان ما را بس
شب به سجاده ودر روز به دنبالت ما
یک نشانی ز نشانت به جهان ما را بس
گر تو ماندی به سفر منجی ما حق داری
خلق گویند هنوز آبی و نان مارا بس
تو غریبی تو کجایی تو نیایی از چه
ای بهارم دگر این فصل خزان ما را بس