آمد غدیر و جان به طرب ناز می کند
ساقی به میکشان خود اعجاز می کند
عید است و بی برو برگرد شاه دلنواز
درهای بسته را به خدا باز می کند
در وسعت غدیر چو دنیاست ارض او
امروز دست حق بود افراز می کند
یک دست دست احمد و دست دگر علیست
مولای ما علیست که اعجاز می کند
بخ و بخ عربا تا بلند شد
جبریل بود طنطنه آواز می کند
اوج علی به روی ید مصطفی بود
گویا دوباره زندگی آغاز می کند