از طفل من کسی به حرم تشنه تر نبود
مادر نظیر من به جهان خونجگر نبود
گر روز و شب بگریم و گر ناله می زنم
چون عمر غنچه عمر علی بیشتر نبود
بهر تسلی دل من بعد از این فراق
جز تازیانه قسمت من در سفر نبود
گفتا زنی بیاوه که طفلت زبان گشود
مهلک ازین سخن به رگم نیشتر نبود
تا شام روی نیزه سرش بوده در برم
مانند او میان سران جلوه گر نبود
لالایی از لبم نشده ترک تاکنون
به زین نوا مرا چو دعای سحر نبود
یک شب سرش به دامن خود من گذاشتم
زانشب برای من به خدا خوبتر نبود