شرح معراج از زبان احمد مختار گویم
این سعادت شد نصیبم شکر بر دادار گویم
با حروف ابجد از آن حیدر کرار گویم
یا علی و یا علی را یکصدو ده بار گویم
آسمان پیما شدم من
گم شدم پیدا شدم من
غرق در سودا شدم من
لا بدم الا شدم من
تا سپهر سبعه با جبریل رفتم بی محا با
*********
رفر فم از لا بلای ابرها می بود سیرش
روح من از فرش تا عرش برین گردید دیرش
از سر اندیشه ام جز او برون انداخت غیرش
در همه اسرار من ایجاد شد آغاز و خیرش
اصل و فرعم استعاره
پر زد ایما و اشاره
نی بود ماه و ستاره
شد منیت پاره پاره
من شدم او او شده من بی حجاب و بی تجلا
*********
گفت جبریل امین دیگر پر پرواز من نیست
من معافم لیکن از اینجاپرم سوزد تجلیست
آن رسو الله باشد پرز حق از خویش خالیست
تا فکان قاب قوسین است او ادنی ست راهیست
او پر پرواز دارد
خاتم است اعجاز دارد
بر لبش آواز دارد
عاشق است و ساز دارد
بی کلام لن ترانی باشد او مهمان یکتا
*********
سیر کردم من به عرش دیدم به سا قش این نوشته است
با خط زر روی ایوان و رواقش این نوشته است
با سرنگ نور خود خالق به طاقش این نو شته است
نستعلیقی با زبر جد بر چراغش این نوشته است
عرش در شور است و شين است
غرق نورش نشا تین است
او نجات عالمین است
کیست مصباح الحسین است
بوده لوحش قبل من قبل از بنای کل دنیا
********
با من الله صمد گپ زد که حالی دیگرم داد
بوده ام من چون يتيم بی پری بال و پرم داد
با حضور شکرینش شهد جان بر شکر م داد
با صدای دلنواز ش صد شعف بر پیکرم داد
گفتم ای باری تعالا
ای خداوند دو دنیا
این صدای آشنا کیست
برد دل از من بیک جا
گفت این با شد امیرالمؤ منین تا روز عقبا
********
بود تندیسی که وجهش با دل و جان آشنا بود
دیده اش پیوسته معطوف من وشور و نوا بود
هر کجا رفتم به دنبالم بگوشم هم صدا بود
چشم از چشمش نبستم بس قشنگ و دلربا بود
بر لبش این زمزمه بود
او امید بر همه بود
نام نامیش در آنجا
فاطمه بود فاطمه بود
ناگهان لب بر گشود وگفت قربان تو بابا
********
آمدم از آسمان با رفرفم در سر زمینی
می شنیدم ناله ها و زار زار دل غمینی
دیده ام بر خارها دو پای آن در ثمینی
سوختم با پیکری بی سر به آوای حزینی
بود معراجش به گودال
رفته بود از هوش و از حال
ذوالجلالش بود دنبال
دست غیبی شد پر وبال
همرهش تا نا کجا آباد دیدم برد او را