همه اعضای من پر از درد است
چهره ام از گرسنگی زرد است
گر تن من چو بید می لرزد
تازیانه به دست نامرد است
ای پدر در خرابه ی بی سقف
روزها گرم و شب چنان سرد است
می کشد تیر زخمهای من
دل طفل تو کلبه ی درد است
بهر آزادی قیام تو
کتک اینجا فقط ره آورد است
دنده وساعدوودندانهام
همه بشکسته در یم درد است
بی قیام و قنوت می باشم
دشمنت بر سرم چه آورد است