تو از آن روز ازل حر بوده اي
تو به بحر عشق ما در بوده اي
فطرت تو پاكتر از آب شد
چهره ات روشن تر از مهتاب شد
برق غيرت سوخته هستي تو
عالمي بگرفته بد مستي تو
اي خداوند شجاعان سليم
طوق ما بر گردنت بود از قديم
ما تو را در بوته چون انداختيم
ما تورا پرداختيم و ساختيم
عشق ما را عروه الوثقي تويي
موسي طور و يد بيضا تويي
ما دلت را دست گردون كرده ايم
ما به اين روزت چنين آورده ايم
تو در اين مقصد به رويا بوده اي
تحت فرمان دل ما بوده اي
اي بلند اقبال كوي عشق يار
تو در اين ره بوده اي بي اختيار
دست تو هرگز نبوده رفتنت
عشق بوده رفتن و برگشتنت
پيش ما ننگ است سرافكندگي
سر برآور كن دگر پايندگي
ما زديم بر قلب تو سنگ محك
ما زديم بر آبروي تو نمك
ما زهي عزت برايت خواستيم
ذلت از مردانگي ات كاستيم
توبه ات را تائبانه كرده اي
ره گرفتن را بهانه كرده اي
دوستي ما و تو پيوند خورد
آن دل بشكسته ي تو بند خورد