من ابراهیمم و سودای عشق حق بسر دارم
من از روزازل از سر نوشت خود خبر دارم
به نخل آرزوهایم هزاران برگ و بر دارم
به صحرایی که بی آب و علف باشد شجر دارم
سر تسلیم دارم من
بحق تعظیم دارم من
به دل تکریم دارم من
بسی تحکیم دارم من
که تا اجرا کنم من مو به مو فرمان داور را
*********
خدا داند چه دورانی گذشت بر من ز اهریمن
ز بطن مادرم با غربت وبا بیم از دشمن
درون غار پا در عرصه ی دنیا نهادم من
لبن نوشید انگشتم لبم وا شد چنان سوسن
بهار سیزده سر شد
فضای دل معطر شد
که صادر حکم داورشد
بلند الله اکبر شد
که یکباره تجلی خداوندی بشد پیدا
********
هنوز از عشق و از ايثار و از باور خبر نبود
زکعبه از منا و زمزم ومروه اثر نبود
به شاخ و برگ وبار من شکوفه و ثمر نبود
نه دردانه نه جانانه بغیر از یک پسر نبود
ز امر حی دادارم
ز بهر کعبه معمارم
بنا کردم بنایش را
خدا باشد طرفدارم
اگر در هر جهت باشم همیشه یکه و تنها
********
مناسک را به حکم لم یزل اجرا نمودم من
طواف کعبه و سعی صفا بر پا نمودم من
به میقات و منا از جان و دل سودا نمودم من
که رمی حضرت شیطان به سر تا پا نمودم من
شده هنگام قربانی
سما گردیده بارانی
سپهرم گشت طوفانی
امیدم بود طولانی
که چاقو را نهادم بر گلو لرزید دست و پا
********
نمی ببرید ببریدم
نمی زد دست و پا دیدم
بحال او نگرییدم
بحال خود بگرییدم
بگفتا او ببر بابا سر ازمن من نبریدم
چرا ، ناگه ندایی را من از جبریل بشنیدم
که ذبحی از سما آمد
برای من دوا آمد
که جانم را نوا آمد
مرا دفع بلا آمد
که اسماعیل باشد هدیه بر تو تا جزا از ما
*********
پس از قرنی در این دنیا پیمبر زاده ای آمد
بلند قامت کمان ابروچوجان دل داده ای آمد
ز بهر پیر میخوران خمی از باده ای آمد
چو عباس آن یل ام البنین آزاده ای آمد
فلک پیما جهان آرا
رخش رخشنده و رخشا
لبانش سلسبیل آسا
دو چشمش از قمر بالا
قدم در عرصه ی قالو بلا زد با همه معنا
*********
منای عشق آماده ذبیح الله اکبر شد
که گویی در نبرد حق و باطل چون پیمبر شد
بسان برق جست ومی خروشید همچو حیدر شد
چو غنچه وا شدو چون گل ورق گردید و پر پر شد
چه دنیایی چه عقبایی
چه پنهانی چه پیدایی
چه بابایی چه بابایی
چه اربا اربا اربایی
سما شد خاک بر سر شد زمین بی مادر و بابا