حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

امام زین العابدین ع

ازازل فال غم افتاد مرا

تا  که بر مام خدا داد مرا

او در آغوش الم زاد مرا

خواند معبود به سجاد مرا

از همان روز غم و درد و بلا

کرد در ریشه ی جانم مأوا

همره باب سفر کردم من

جامه ی داغ به بر کردم من

از جهان قطع نظر کردم من

یاری از حال پدر کردم من

بسکه بد زار و نزار احوالم

کربلا بود گواه حالم

گریه از بعد پدر کارم بود

عمه ی غم زده ام یارم بود

در همه حال پرستارم بود

از وفا دلبر و دلدارم بود

من ز زینب به خدا ممنونم

شرمسار و خجل و مدیونم

طعنه ها بسکه شنفتم در شام

اشک از دیده به سفتم در شام

یک شب از غصه نخفتم در شام

خطبه ها بود که گفتم در شام

با تن خسته و بیمار چنان

کرده ام کوفی و شامی حیران

حکمتی بود ز بیماری من

که عقب ماند فداکاری من

هست بر جای وفاداری من

دست حق کرد نگهداری من

تا که اثبات کنم خون خدا

در ره شام بلا بر اعدا

راس بابم به سر نی دیدم

صوت قران ورا بشنیدم

روی ناقه ز غمش گرییدم

سوختم اشک فشان نالیدم

در یم درد و محن بودم من

دست بسته ز رسن بودم من