غرق بخون شد دهنم
لاله ی باغ وطنم
برادر بی کفنم
من حسنم من حسنم
کریم مصطفی منم
عزیز مرتضی منم
به درد های نا علاج
دوا منم شفا منم
من حسنم من حسنم
زمزمه بر لبم بود
ذکر همه شبم بود
بیاد مادرم همی
سرود یاربم بود
من حسنم من حسنم
سینه ی خود گشوده ام
غریب خانه بوده ام
محرم خویش را دگر
قاتل خود نموده ام
من حسنم من حسنم
چه غصه ها که خورده ام
که زنده جان سپرده ام
زکوچه تا به خانه من
مادر خویش برده ام
من حسنم من حسنم)
چه دیده چه شنیده ام
چه محنتی کشیده ام
بررخ مادرم چنان
کشیده را بدیده ام
من حسنم من حسنم
مادرم و روی زمین
کشید آن خصمی دین
نفس نفس میزد و گفت
کجاست آن حبل متین
من حسنم من حسنم
زسینه ی مادر من
خون به زمین چکیده بود
قد بلند آسمان
روی زمین خمیده بود
من حسنم من حسنم
دو گوشواره اش به خاک
هر چه که بود سینه چاک
تمام هستی اش پدر
زدست داده بود پاک
من حسنم من حسنم
تمام عمر سوختم
غصه و غم فروختم
دو چشم انتظار خود
به سوی مرگ دوختم
من حسنم من حسنم
رسیده در برم اجل
مرا گرفته در بغل
سروده بهر رفتنم
به سوژه های نو غزل
من حسنم من حسنم
شراب زهر نوش من
به صد فغان خروش من
بلند تا به آسمان
توان و تاب و هوش من
من حسنم من حسنم
غریب ال فاطمه