خاموش ز مستی شده میخانه ی این شهر
خورده ترکی بر دل خمخانه ی این شهر
بی ساقی و بی باده و بی کنج و پیاله
میخانه شده مر کز ویرانه ی این شهر
روشن چه کسی شمع دلش کرده در امشب
هستی شده در شعله ی پروانه ی این شهر
بی دولت پروانه و اقبال اهالی
بی سر شده شمعی وسط خانهی این شهر
سوز دل ما وصله ی پیراهن عشق است
پرچم زده شد بر سر غمخانه ی این شهر