چون زمین افتاده بودی بی عصا افتادگی
داشتی معراج تا اوج سما افتادگی
نفس سرکش را به خاک تیره دفنش کرده ای
لحظه ای هرگزنکردی پا به پا افتادگی
لنگ و لنگان پای کوبان دست افشان با نشاط
رفته ای تا قله ی افلاک با افتادگی
خواهم از امروز باشم هم پیاله با سکوت
تا شوم از هفت دولت رهنما افتادگی
آسمان بودی و بر خاک از تجلا آمدی
بر لب انگشت تحیر تا کجا افتادگی