این روزها که ساعت بیکاری منست
از درد همچو طفل نگهداری متست
از بی کسی ست بادل من حرف می زند
بیمار دار و گرم پرستاری منست
ساغر به پیش باده پرستان حقارت است
عزت زیاد مردنم از خواری منست
دستی که شست دست مرا رخ بشویدم
آنروز روز یمن و وفاداری منست
هر کس رسید خاطره ی تلخ گفت و رفت
از ماتمی که رفته عزاداری منست
از دوش آسمان شده کنده ستاره ای
این آن ستاره است که سرداری منست
خراطی از وجود دلم عشق کرده است
در کوی دوست دکه ی نجاری منست