با پز به خانه ی دل ما آمده شرف
وارد شده به ضرب و به زنگ و به چنگ و دف
تیر از کمان رها شده و پر کشیده است
لنگان و لنگ آمده و خورده بر هدف
وادی ایمن است دل عاشقان دوست
با آن درخت گو ارنی خیز و لا تخف
مشگل کشای مشگل مردم یکی بود
دنبال این و آن به چه کاری به هر طرف
در راه عشق نیست تعلق به سوز و ساز
گوهر شده ست خون جگر دل شده صدف
جشن تولد پسر عشق و عاطفه ست
موج و حباب بر سر دریا زنند کف
آدم رسیده بود به مقصد در آن غروب
حوا نبود گم شده بود از چه وا اسف