حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

حاج خلیل کاظمی

مداح اهل بیت

شاعر

میستان وصال

دست خود پیمانه کردم در میستان وصال
تاکه گیرم انتقام خویش در روز زوال

در شنیدن ها تصرف می کنم تحریف را
خواهم این کور و کری از بی زبانی ها چو لال

ناز ارباب تنعم را به خواهش میخرم
این گدایی مستحق ام کرده در روز وبال

سرکشی کردم به غفلت تا گرفتارم کند
رحمت اش بخشید بر من در غروب انفعال

روی عصیان میکشم باران مژگان دلم

تا نبیند هیچ چشمی بر جبینم شرح حال

 

شمع هم بوی تعفن می‌دهد پایان عمر
ساختن هایش چه سود و سوختن هایش نوال

هیچ عضوی در تصرف نیست جز سر پیر را
پای میزان بردنش از چیست این افتاده بال

جای تهمت نیست دیگر در دل این روزگار
آسمان پاره شده در روز و شام و ماه و سال

شیخ صنعان را چه کس گمراه و خارش کرده است
بسته چون شبنم عرق بر چهره اش از انفعال