در محضر سر به روي پا استادم
با عرض ادب به ابتلا استادم
تعظیم به باب دخترانه کردم
جان دادم و بی سر و صدا استادم
**********
از روز دهم کرد بلا تهدیدم
در دست عدو خدای خود را دیدم
با اینکه دو گوشم شده پاره اما
دزدیدن گوشواره را بخشیدم
***********
اشک اش به رخش چکید و گریه میکرد
بر آبله می دوید و گریه میکرد
خورشید گرفتگی ماه رویش
از قله ی نیزه دید و گریه میکرد
***********
از بسکه عمیق ،سطح این در یا شد
آب از عطش دهان من پیدا شد
عکس شب ساحلی من در قاب است
عکاس من استوری من بابا شد
*********
از روز خدا دیار من اینجا بود
در محور خاکش هدف والا بود
معراج من و نماد عرش است اینجا
در دست وصال من سر بابا بود
**********
پایی که هنوز بر زمین جای نداشت
هر خار به پا نشست صد چشم گذاشت
آنقدر متانت به دلش عاطفه داشت
با دست خودش آبله ها را می کاشت
*************
آئینه نیاورید رخساری نیست
طوطی نو آموزی و گفتاری نیست
بشکسته قفس جز پری از بلبل نیست
انگار هزار سال گلزاری نیست
*********
در هیچ کجا به هم اشاره نکنید
بر بی کسی کسی نظاره نکنید
دارم ز شما خواهش و استدعایی
خنده به لباس پارهپاره نکنید
**********
ای زجر بزن عقده ی خود را وا کن
نقاشی تازیانه را زیبا کن
این هدیه ی ناقابل من را بپذیر
با کشتن من منصب خود امضا کن
**********
سینای کلیم کنج ویرانم شد
بی تخت و سریر شاه مهمانم شد
در نیمه ی شب قاری قرآن آمد
با آیه ی عشق ختم قرآنم شد
***********
من کشتی و بادبان اقیانوسم
من روشنک و منور فانوسم
بر روی دو دست عشق با حسن تمام
در روز حساب شهپر طاوسم
************
مه داشت به خود در آسمان رشک عمو
بستم دل خود را به دل مشک عمو
دیدم عرق از خجالتش آب شده
می ریخت چو باران به سرم اشک عمو
*********
پیشانی بابای مرا بشکستند
تمثال تماشای مرا بشکستند
از بهر دو لقمه نان با مشت زذند
دندان ثنایای مرا بشکستند
********
معجر به سرم خاک بیابان شده است
زلف دل من ز غم پریشان شده است
شانه نزنید بر سرم لازم نیست
زیبایی موی من نمایان شده است
**********
هر شب به خرابه خواب اصغر دیدم
بر روی دو پای خود برادر دیدم
قنداقه ی اورا بگشودم با اشک
گل نه بخدا غنچه ی بی سر دیدم
*************
دلدا ده و یوسف پدر بودی تو
شب تا به سحر گرد قمر بودی تو
هر لحظه ترا در افق عشق پدر
دیدم که ستاره ی سحر بودی تو
**********
در سفرهی عشقش نمکم ای عمه
شب تا به سحر چراغکم ای عمه
تصویر مرا به قلب دنیا بکشید
با هر جنمی عروسکم ای عمه
***********
امشب متوازی طلوع دگرم
از آمد و شدهای نهان با خبرم
تجلیل کنید آمده آقای بهشت
آماده شدم با پدرم همسفرم
***********
خواهید اگر حضور داور بینید
بابم اسدالله پیمبر بینید
مرآت بیاورید با چشم خدا
در جلوه ی من جلوه ی مادر بینید
***********
با عمرکمم چه خواهری دارم من
بر روی سرم تاج سری دارم من
گر از دو جهت يتيمم ای عمه ببین
خواهر نه و همچو مادري دارم من
**********
اختر شده ام دور قمر میگردم
با بال شکسته در بدر میگردم
پروانه شدم که بال خود را سوزم
دنبال تو ای شمع سحر میگردم
**********
دیدم که بخواب از آسمان افتادم
در پهنه ی خاک بی نشان افتادم
از ناقه روی خار مغیلان آنشب
مثل عمو عباس چنان افتادم
**********
در گوشه ی ویرانه خرابم امشب
سیل آمده و نقش بر آبم امشب
رمان غم عشق نوشتم دیشب
امضا شده و مهر ، کتابم امشب
***********
دیشب به گلستان بهاران بودم
بر حوض پر از آب چو باران بودم
بر شاخه گلی دست محبت دادم
در تعزیت بزم هزاران بودم
**********
در زیر درخت سیب خاکم بکنید
غسلی ز شراب سرخ تاکم بکنید
برگ گل یاس فاطمی جای کفن
بر جسم کبود چاک چاکم بکنید
**********
ای دخترکم سخن نمی گویی تو
یک واژه در انجمن نمی گویی تو
جانم به فدات قهر کردی با من
درد دل خود به من نمی گویی تو
*********
دودیده ی خود باز کن و حرف مزن
بر عمه ی خود ناز کن و حرف مزن
یک دو سه قدم راه برو در بر من
بر خیز و تو اعجاز کن و حرف مزن
**********
ترکیب مرا بهم زدی رفتی تو
در نیمه ی شب به یم زدی رفتی تو
بستی تو در خانه ی عشقت را زود
قفلی به دکان غم زدی رفتی تو
************
خشت سر خم بود بزیر سر تو
ابریشم پروانه شده بستر تو
با عشق ملائک به تبرک بر دوش
بردند به سوی عرش خاکستر تو
**********
تلمیح بیاورید و آرایه کنید
تفسیر يتيم را از آن آیه کنید
خوابیده چنان عزیز دردانه ی عشق
بر سقف خرابه ی دلش سایه کنید
*********؟
در جای خودش هیچ عوالم نبود
ظالم بود و رد مظالم نبود
از سیلی و تازیانه و خار بپرس
برگ گل یاس از چه سالم نبود
**********^
این طفل يتيم است و مجازات شده ست
غمخانه ی او قبله ی حاجات شده ست
چون گل به روي دست سکینه باشد
درمانده زغم عمه ی سادات شده ست
*********
تشیع جنازه اش غریبانه بود
تنها که نه و هزار پروانه بود
نه آب برای غسل بود و نه کفن
چون کرببلا گوشه ی ویرانه بود
**********
ازمن طلب و از تو همیشه مدد است
از من یک و از تو در کرامات صد است
در عشق و محبت و حروف ابجد
نامت رقم سیصد و پانزده عدد است
*************
هر بار زمین خورده بلندم کردی
مجنون سر زلف و کمندم کردی
دیوانه ی زنجیری ام از روز ازل
با دست لطیف خود به بندم کردی
************
اسم تو به روي تخته ی ذر بنوشت
با باده ی ناب و قلم زر بنوشت
اشکت شده جوهر و به خط زیبا
با دست خدا لاله ی احمر بنوشت
**********
ای مجتهد و رساله ی عشق حسین
ای لاله و ای سه ساله ی عشق حسین
هجده سر روی نیزه بر تو بگریست
ای مهجته و ای سلاله ی عشق حسین
***********
دور از همه اقوام و وطن گردیدی
مثل پدرت تو بی کفن گردیدی
تو پیش قراول یتیمان بودی
قربانی هفتاد ودو تن گردیدی
*********
دست کپل ات به گردنم اندازی
چاکی به دل پیرهنم اندازی
با چهره ی ارغوانیت سوخته ام
با ناله بیاد وطنم انداز ی
**********
ویرانه ز غم غرق سکوت است امشب
بزمی ز ریاض ملکوت است امشب
در سایه ی دیوار تجسم دیدم
تا صبح دو دستش به قنوت است امشب
************
من نوکر بابای تو هستم همه جا
گم گشته و پیدای تو هستم همه جا
ای دختر خورشید قدم رنجه نما
در آبله ی پای تو هستم همه جا
**********
بگذار ز محضر تو منت بکشم
در کوی شما بار ملامت بکشم
بر من صدقه بده ز دور سرتان
نگذار ز نامرد خجالت بکشم
**********
در نرد بلای عشق تو باخته ام
من قدر ترا هنوز نشناخته ام
حاجت به کنار و نان و خرما به کنار
در پیش تو سفره ی دل انداخته ام
**********
عمری ست رباعی خلائق بودم
وابسته ی دنیا و علائق بودم
با سرزنش انگشت نمایم کردند
اما به شما عاشق صادق بودم
**********
هر وقت گرفتار شدم آمده ای
در مانده و بیمار شدم آمده ای
مدیون شمایم از شما ممنونم
تا بی کس وبی کار شدم آمده ای
**********
مهمان تب شبانه ام بودی تو
دل سوخته ی بهانه ام بودی تو
کردی به سرت خرابه را گلریزان
گریان من و ترانه ام بودی تو
**********
پروانه نه و شمع نه و بلبل بود
بر شاخه ی طوبای جنان نو گل بود
با اختر شش ماهه ی روز توحید
در نهضت خونین خدا سمبل بود
***********
خلاقیت خدا حکایت دارد
در بینش جامعه درایت دارد
آورد رقیه را به دنیا یعنی
در کرببلا و شام آیت دارد
**********
وقتی که حسین صاحب دختر شد
سر تا به قدم تبختر مادر شد
اسفند به دور سر او میگرداند
خورشید مجدد شه خیبر شد
***********
هر دیده که بود در تماشا میبرد
هر آینه را بیاد زهرا می برد
از بسکه قشنگ بود و شیرین لهجه
تا پیش حبیب قلب بابا می برد
*********
از دوش و سر حسین بالا می رفت
قربان قدش زینب کبری می رفت
یک عمه بگفت و عمه عمه بشنید
با گفتن عمه عمه دلها می رفت
***********
آنروز ز غم کجاوه ها می رفتند
خورشید و ستاره ها کجا می رفتند
خواندند تغزل خدا حافظی اش
بی طفل سه ساله کربلا می رفتند
********
گفتم که سه ساله کودک است وتنهاست
گفتا همه جا جلوه گر است و با ماست
گفتم که شنیدم به مشامم بویش
گفتا به قفای کاروان با زهراست
********
او فرصت بی کتک چو پیدا میکرد
هر عقده که داشت در دلش وا می کرد
انگشت قلم بود و مرکب اشکش
بر صفحه ی خاک مشق بابا میکرد
**********
آتش به خیام و دختری خواب نبود
از هرم و شرار و داغ بی تاب نبود
گویند که عکس سوخته در قاب کنید
نی عکس بماند و نی دگر قاب نبود
********
تا از سر و دوش باب بالا می رفت
دل از کف بی قرار بابا می رفت
می زد به لب و به روي بابا بوسه
آه از دل بابا به ثریا می رفت
*********
مه در دل آسمان هویدا نبود
شب آمده و ستاره پیدا نبود
سبز است چو طوطی رخ او از سیلی
صد حیف که این آینه گویا نبود
*********
در مسلخ عشق پا برهنه بدوید
با زخم دل هزار رخنه بدوید
با یا ابتا یا ابتا تا گودال
ای وای به روي تیغ و دشنه بدوید
**********
بابا که هوای دیدن دختر داشت
آوای رقیه از رگ حنجر داشت
در قتلگه آمد به طریقی دیدم
او دست بهدور گردن بی سر داشت
********
پلکی ز سرشگ وخون دل بر می داشت
با اشک تنوری اش نهالی می کاشت
از عمق دل ترک ترک خورده ی خویش
لب بر لب رگهای بريده بگذاشت
**********
در قله ی عشق من چراغک بودم
در روي زمين و آسمان تک بودم
یاد عمو و اکبر و بابای گلم
تا زنده بدند چون عروسک بودم
**********
یایم پر تاول است و زخم کاری ست
چشمم شده بارانی و نم نم جاری ست
از طفل يتيم ناز پرورد حسین
با سیلی و تازیانه ها دل داری ست
**********
بر لعل ترک خورده ی من مشت زدند
بر مردمک چشم من انگشت زدند
در خواب و به بیداری و بیهوشی محض
بر من کتک از کینه ی هفت پشت زدند
**********
تاریخ رقم ز سوگواره نکنید
این دفتر عشق پاره پاره نکنید
از ما که گذشت احترامی باید
دعوا به سر دو گوشواره نکنید
**********
بر روی گل بنفشه ام شبنم زد
باران به سرم از آسمان نم نم زد
آورده دو گوشواره را پس بدهد
بر زخم دلم نمک ز هر ماتم زد
**********
یک طفل بد و غصه ی دنیا بکشید
با مد صدایش الف با بکشید
با ژاله ی آسمانی اش روی تراب
عکسی ز تن بی سر بابا بکشید
*********
سه سوره سه آیه سه بهارم دادند
از نخل پراز آبله بارم دادند
نی موی و نه روی و نی لب و دندان ماند
آنشب که بدست نیزه دارم دادند
***********
در بوته ی عشق تو محک خوردم من
سیلی ز فواکه ی فدک خوردم من
من بوی غذا شنیدم آنشب بابا
گفتم که غذا ولی کتک خوردم من
***********
من آتشم و شعله در آتش کردم
من هستی نه فلک مشوش کردم
آنقدر مرا به تازیانه زده است
من گرسنه بودم که چنان غش کردم
**********
دیدم که وخیم است چنان احوالت
از صبح نیامدم دگر دنبالت
دیدم که زنی دست به پهلویش داشت
او آمده همچنان به استقبالت
**********
ماه فلکم امشب اگر خاموشم
سنگینی آسمان بود بر دوشم
از مرکب خود گرفته پیراهن من
با چنگ و دهان پاره نموده گوشم
**********
کانون بلا و محنت دنیایم
چون جامه ی اسود بنگر اعضایم
بر روی فرس نشسته بود و می زد
اینگونه شده کبود دست و پایم
**********
با ماه خدا سخن ستاره می گفت
درد دل خویش با اشاره می گفت
تسبیح سرشک بود و نیت ماندن
سیلی به جواب استخاره می گفت
*********
خواهید که این جسم نزارم ببرید
زین سوی به آن سوی دیارم ببرید
مانند تن باب غریبم عمه
بی غسل و کفن سوی مزارم ببرید
********
رویت به روي ماه شفقگون نکنید
دیگر دل عمه ی مرا خون نکنید
زین جسم کبود بهر غسل و کفنم
پیراهن پاره پاره بیرون نکنید
**********
دستی ز سر غصه ی دنیا بکشم
پیوسته بدل منت بابا بکشم
با نیمه ی جانی که به تن دارم لیک
بر روی زمین ز مقدمش پا بکشم
**********
امشب ز جفا غنچه شکوفا بشود
ویرانه و اهل او تماشا بشود
ای عمه بخواب دیدم اکنون ز وفا
امشب گل روی باب پیدا بشود
************
سیلی به رخش ز غصه گردون زده است
مجنون ز فراق سر به هامون زده است
در کنج خرابه نیمه شب با سر خود
ای عمه پدر به ما شبیخون زده است
*************
ای عمه عروسکم من و دیدنی ام
در نشو و نما شدم دگر چیدنی ام
پرهای شکسته ام ببین وا شده است
بر گرد سر بریده گردیدنی ام
***********
در مرکز آسمان ستاره آمد
بر تارک عرش گوشواره آمد
تا نرگس حورایی او وا گردید
گفتند که فاطمه دوباره آمد
***********
یک آیه به سوره ی دلم نازل شد
بر ریشه ی کار عشق من حامل شد
با آمدن چنین فرشته امشب
مجموعه ی کربلای من کامل شد
***********
هستی من و امیر اینجا مانده ست
یک دخترک اسیر اینجا مانده ست
ای خفته دلان در این سفارتخانه
از آل علی سفیر اینجا مانده ست
*********
خواهم که من از دیار تو دل بکنم
از تربت اشکبار تو دل بکنم
راضی نشود این دل بشکسته ی من
والله که از مزار تو دل بکنم
***********
هستم گل دردانه ی مینوی بهشت
ارثی ست مراز جده ی پاک سرشت
یاد تو و یاد دست تو موقع خواب
در زیر سرم هست دگر بابا خشت
***********.
فریاد ز مردمان بی فرهنگی
کردند به من ز کینه ها دل سنگی
عکاس مگیر عکس ز رخساره ی من
نی هست سیاه سفید و نبودرنگی
**********
از بهر خداحافظی آنشب بابا
تو بودی ومن کسی نبودی آنجا
با گم شده قبر مادرت نیمه ی شب
گفتی که روم وبر نگردم ز جفا
************
آنشب که سر دوش پدر جایم بود
با عز و وقار و ناز آوایم بود
میبود مرا فخر و طرب میکردم
چون بر سر من سایه ی بابایم بود
************
می ریخت به پهنای رخش اشک غم
میخورد شبانه روز لبهاش بهم
بر تخته سیاه چهره اش اشک نوشت
ای عمه يتيمم و پدر می خواهم
*********
دست کپل و پای کپل داشته ام
چون حور بدم رخی چو گل داشتهام
گر چهره کبود و پا پر از آبله است
جرمم نسب از بنت رسل داشتهام
*********
یک قافله دل بکربلا وا مانده ست
ای وای یتیمی تک و تنها مانده ست
یک دخترکی زبان گرفته گوید
ای عمه کجا عروسکم جا مانده ست
***********
بر ديده ي صاحب نظران خار بود
زهرا از این پدیده بیمار بود
تشیع جنازه یتیمی باشد
امشب پدر خاک عزادار بود
***********!
من میروم امشب بسوی بابایت
بر گوش دلم میشنوم آوایت
بر قبر تو بای بای کردم رفتم
یاد تو و بای بای کردنهایت
*********
در خلوت شاعرانهای بودم من
در پرتو عاشقانه ای بودم من
در دامن آسمان به رویا رفتم
ماه شب پر نشانه ای بودم من
*********
در کرببلا اگر که دردانه نبود
دیگر خبری ز خشم و خصمانه نبود
در کرببلا بهر زبان بگرفتن
صد حیف کنار شمع پروانه نبود
**********
تصویر بدیده ام خیالی نبود
فریاد من از شکسته بالی نبود
ای عمه رقیه را بدیدم اینجاست
بگرفته زبان و جاش خالی نبود
**********
از سينه اگر برون دمم نامده است
سر آمده عمر و سر غمم نامده است
طفلان مدينه آمده استقبال
گوئید رقیه همدمم نامده است
***********
بر شاه جهان دخترک بودم من
بر تارک او شانه سرک بودم من
تا بود پدر به دشت آلاله ی عشق
با حسن تمام شاپرک بودم من
***********
شیرازه ی عمر کوتهم باریک است
مه در دل ابر است سما تاریک است
باشد خبری فرشتگان آمده اند
معراج من امشب ز وفا نزدیک است
***********
غم بر سر غم سراغ من آمده است
صد داغ به روي داغ من آمده است
ویرانه ی عشق من اگر تاریک است
سنگی به سر چراغ من آمده است
*********
شاگرد کلاس عشقم و تکمیلم
هر غصه و هر غمی کند تجلیلم
دانشگه ی من خرابه ی شام بود
با راس بريده فارغ التحصیلم
**********
عمر سفر دراز من کوتاه است
رزق دل پاره پاره ی من آه است
آئید ببینید شما مردم شام
این پای پر آبله نمایشگاه است
***********
آئید مرا دگر ملاقات کنید
با ناله خرابه را خرابات کنید
بینید رخ مرا و احوال مرا
یادی همه از مادر سادات کنید
*********
من ناله ی خود به سينه محبوس کنم
خود را ز برای چه کسی لوس کنم
در حالت جان دادن و جان کندن خویش
رگهای بريده ی ترا بوس کنم
*********
عمری ست که غصه اضطرابم نبرد
زین دل چه کنم که التهابم نبرد
گفتم که رقیه جان چرا بیداری
گفتا ز گرسنگی ست خوابم نبرد
**********
طفلی که سه ساله ست و دختر باشد
نقاشی اش از پدر به دفتر باشد
در منظره ی خرابه در نیمه ی شب
بر روی دو دست و سینه اش سر باشد
***********
این غنچه ی نشگفته ی نیلوفری است
تلفیقی از آبی است و خاکستری است
این بچه عروسک است با جلوه ی نور
از هجر پدر به خاک غم بستری است
**********
دستش به سر بریده بگذاشته بود
بوسه ز رگ بريده بر داشته بود
با غنچه ی لب های ترک خورده ی خویش
ابرو و مژه برای او گاشته بود
***********
رخساره ی طفل شاه عالم این است
بر گونه ی پر نشانیم پروین است
باشد سند مستند م پنجه ی خصم
چشمم شده بسته دست او سنگین است
**********
لالایی کودکانه میگویی تو
از دور ترین زمانه میگویی تو
قصه ز سر پدر در این ویرانه
با اشک ز غم روانه میگویی تو
***********
گفتی که شبیه مادرت گردیدم
پیرایه ی چشمان ترت گردیدم
ای عمه بخوان سوره ی الرحمان را
مهمان خدا و پدرت گردیدم
**********