پدر عشق بسوزد که بلا دارد عشق
زنده ام زنده به عشقم که صفا دارد عشق
در همه حال به افتادگی و حیرانی
نظر مرحمتی جانب ما دارد عشق
سوختم ساخته ام لب نگشوده ز فراق
تا کی و چند به من جور وجفا دارد عشق
رخ نشان می دهد و می رود از پیش نظر
سر آزار مرا از چه چرا دارد عشق
نه تبسم نه نگاهی نه ارادت دارد
چه کنم با چه کسی عهد و وفا دارد عشق
مردم و زنده شدم مرده شدم زنده شدم
رحم انصاف مروت به کجا دارد عشق
یا برو یا که بیا یا که بکش دست ز من
چه بلایی به من بی سر و پا دارد عشق
می کنم با تو خداحافظی امروز به بعد
نه من و تو نه تو و من چه ادا دارد عشق