اشک ما سر چشمه ای از چشمه ی زمزم بود
نای ما سازش ز کوک غصه و ماتم بود
دست ما بر سينه هامان می خورد پیوسته باز
وا اناالمظلوم شور آدم و عالم بود
بسکه بار درد و داغ و ماتمش سنگین بود
قد گردون مطبق تا به محشر خم بود
با نم اشکی و با یک یا حسین در عمر خود
پاک از تقصیر خود دیگر بنی آدم بود
مادرش خرج عزایش را به من یکباره داد
خرج و دخلش دست آن مظلومه ی عالم بود
بر هزار ونهصد و شصت زخم زهرا گریه کرد
باز هم ماتم عزا ندبه مکرر کم بود
از طلوع صبح عاشورا ،و ، تا روز حساب
با لب زینب رگ ببریده اش همدم بود