افسوس که این حاشیه داران همه رفتند
هر قبه به جا مانده و یاران همه رفتند
اسبان همه پی شد ته اصطبل فتادند
جا مانده و درمانده سواران همه رفتند
شبرو چو زیاد است دگر گنج نباشد
از ترس عسس جمله ی ماران همه رفتند
غنچه نگشوده است لب و گل شده پرپر
بلبل بهسر شاخ و بهاران همه رفتند
بی حاصلی است تجربه کردیم در این عمر
با طول امل سوی مزاران همه رفتند
تا کی به عزا خانه ی دنیا بنشینیم
ما مانده و این لاله عذاران همه رفتند
میخانه شده بسته و خاموش چراغش
ساقی و خم وباده گساران همه رفتند
خاموش گلستان عدم تا ابدالدهر
بی نغمه به لک مانده هزاران همه رفتند