این روزگار بازی هر روزه اش غم است
رخت مصیبتش به تن کعبه ماتم است
مارا برای تربیت دیگری بود
چوب و فلک معلم و درسش فراهم است
مارا دگر خضوع و خشوع در صلاة نیست
شبهه درآن رطب چو ابراهیم ادهم است
هر کس رسید قسمت خود را گرفت و رفت
در اصطلاح بی کس وبیچاره حاتم است
میوه تناولش به بهشت ارتکاب نیست
شرمنده از عبارت توبیخ ، آدم است
مشتی گشاده دارو ز جیب دلت بریز
معراج دل کنید که معراج خاتم است
دیگر چرا تصرف دلها نمی کنی
بخشش کلیدار به هر اسم اعظم است